شوق
سهشنبه 29 آذرماه سال 1390 22:33
یاد داری که ز من خنده کنان پرسیدی چه ره آورد سفر دارم از این راه دراز؟ چهره ام را بنگر تا بتو پاسخ گوید اشگ شوقی که فرو خفته به چشمان نیاز چه ره آورد سفر دارم ای مایه عمر؟ سینه ای سوخته در حسرت یک عشق محال نگهی گمشده در پرده رؤیائی دور پیکری ملتهب از خواهش سوزان وصال چه ره آورد سفر دارم ... ای مایه عمر؟ دیدگانش همه از...